دکتر محمد غفاری؛ ملیکا رمزی
چکیده
از دوران کلاسیک تا کنون، مسئلۀ آزادی یکی از مفهومهای اساسی در تاریخ ادبیات و فلسفه بوده است. این مفهوم همواره در بحثهای گوناگون دربارۀ رمان «تکشاخ» اثر آیریس مرداک (1963) مطرح بوده است. بر خلاف بسیاری از بررسیهای پیشین این رمان ــ که بر خوانشهای استعلایی، «اخلاقیاتی»، و زندگینامهای متمرکز بودهاند ــ پژوهش کیفیِ ...
بیشتر
از دوران کلاسیک تا کنون، مسئلۀ آزادی یکی از مفهومهای اساسی در تاریخ ادبیات و فلسفه بوده است. این مفهوم همواره در بحثهای گوناگون دربارۀ رمان «تکشاخ» اثر آیریس مرداک (1963) مطرح بوده است. بر خلاف بسیاری از بررسیهای پیشین این رمان ــ که بر خوانشهای استعلایی، «اخلاقیاتی»، و زندگینامهای متمرکز بودهاند ــ پژوهش کیفیِ حاضر، با تکیه بر تفکر ژیل دولوز (1925-1995)، فیلسوف پساساختارنگرِ فرانسوی، از لحاظ «اخلاقی» جنبۀ درونذاتِ مفهوم آزادی را، که مضمون اصلی رمان است، وامیکاود. افزون بر آزادی، مفهومهای مرتبطی چون قدرت، عشق، تمنا، و شدن (= صَیرورت) نیز بررسی و میزان آزادی شخصیتهای اصلی رمان، هانا کریناسمیت و افینگم کوپر، تعیین میشوند. هدف اصلی این پژوهش یافتن پاسخ این پرسش است که آیا این دو شخصیت، در نهایت، گریزگاهی برای نیل به قلمروزداییِ مطلق مییابند یا خیر. یافتههای پژوهش نشان میدهند که هانا در قلعۀ گِیز رمزگذاری و قلمروگذاری شده است اما در نهایت بدنی بیاندام میشود. سپس، به این پرسش پرداخته میشود که آیا افینگم تا پایان روایت در اثر پیوند با هانا به بدنِ کنشگر تبدیل میشود یا نه. سرانجام، پژوهش حاضر نتیجه میگیرد که مرگ هانا به قلمروزداییِ مطلقِ مثبت او منجر میشود، حال آنکه افینگم قلمروزدایی نسبیِ منفی را تجربه میکند، زیرا بازگشت به زندگیِ «واقعی» مدام نیروی «بدن» را تهدید و آزادی مطلق را ناممکن میسازد.